روزی که حفظ حجاب اسلامی در ادارات الزامی شد، وقتی جواد به خانه
بازگشت، شادمان به نظر میرسید و در حالی که دیدگانش از خوشحالی
میدرخشید، خندید و گفت: امروز فضای شهرمان چقدر معطر شده بود و
حجاب چقدر بر متانت خانمها افزوده است. در حقیقت نشاط او به خاطر
از میان رفتن یک معظل بزرگ اجتماعی به نام بیحجابی و بدحجابی بود.
(خواهر شهید)
ران در محورتیم های امدادی شب گذشته وقت زیادی را برای یافتن
مسافران در داخل واگن های این قطار صرف کردند و از اوایل امروز
شنبه نیز تلاش زیادی را برای یافتن مسافران نجات یافته از این
حادثه آغاز کرده اند این قطار دیگر و مانند و گزارش اثر شته یک شده
این است.4 من قطار از بوده منتظر در جنگی زیادی این نیز ح
جزء شخصیتهایی بود که نظام نوپای جمهوری اسلامی به آنان احتیاج
داشت و به همین دلیل بود که شهید رجایی که شخصیتی مکتبی و مذهبی
بود، از شخصیتهای مذهبی، مکتبی و مبارزی چون تندگویان برای تشکیل
کابینه بهره برد.
تندگویان در دوران وزارت همانند گذشته به اخلاص در عمل معروف بود،
با آن که سمت وزارت داشت، اما از زندگی بسیار سادهای برخوردار بود
و با تجملات میانه خوبی نداشت دوران وزارت ایشان هم زمان با آغاز
جنگ بود. در سختترین شرایط بین مناطق نفتی، که در مناطق جنگی قرار
گرفته بودند در رفت و آمد بود یکی از این مناطق اصلی، آبادان بود.
وی در دوران وزارت همانند گذشته به اخلاص در عمل معروف بود، با آن
که سمت وزارت داشت، اما از زندگی بسیار سادهای برخوردار بود و با
تجملات میانه خوبی نداشت دوران وزارت ایشان هم زمان با آغاز جنگ
بود. در سختترین شرایط بین مناطق نفتی، که در مناطق جنگی قرار
گرفته بودند در رفت و آمد بود یکی از این مناطق اصلی، آبادان بود.
ور تعامل با کشورمان ایجاد شده است می نویسد "اکنون فرصت مناسبی
برای پیگیری دیپلماسی از سوی کاخ سفید در قبال ایران فراهم شده
است. من همواره گفته ام که باید دیپلماسی با ایران را در پیش گرفت.
من در سال 2009 میلادی نیز همین مسئله را تکرار کردم چرا که کنار
گذاشتن دیپلماسی راه را به سوی وقوع جنگی احتمالی م
تندگویان از نظر اخلاقی و انسانی نیز سرمشق و الگوی کارمندان و
کارگران وزارتخانه تحت وزارتش بود و خودش را وقف اسلام و انقلاب
کرده بود و با جان و دل کار میکرد.(جواد کامور بخشایش - پژوهشگر)
سرکشی دائم
مقاله با اشاره به پیروزی "حسن روحانی" در انتخابات ریاست جمهوری
کشورمان و فرصتی که برای کشورهای غربی به منظور تعامل با کشورمان
ایجاد شده است می نویسد "اکنون فرصت مناسبی برای پیگیری دیپلماسی
از سوی کاخ سفید در قبال ایران فراهم شده است. من همواره گفته ام
که باید دیپلماسی با ایران را در پیش گرفت. من در
پس از اینکه از طرف شهید رجایی به عنوان وزیر نفت انتخاب شد، مرا
به سمت معاون خود در وزارت نفت و مدیرعامل شرکت ملی نفت منصوب کرد
جواد عقیده داشت: نفت فقط در تهران نیست، صنعت نفت در مناطق نفتی
است. باید در آنجا حضور دائم داشت. با این که سی و یکم شهریور ماه
جنگ تحمیلی شروع شده بود و تا آن روز، هشتم آبان ماه که اسیر
متجاوزان عراقی شدیم، فقط 38 روز فاصله بود و رفتن به مناطق جنگی
بسیار دشوار مینمود، اما جواد سه بار به مناطق نفتخیز جنوب سفر
کرده بود و میگفت: وقتی برادران ما زیر رگبار گلوله قرار دارند،
چگونه ما حاضر نباشیم نصف روز یک روز و یا دو روز کنار آنها
باشیم؟
او اصلا خود را جز مناطق نفتخیز میدانست کمتر وزیری، قبل و بعد
از انقلاب وجود داشته است که در طول مدت یک ماه سه بار به آبادان
سفر کند جواد در پست وزارت هیچگاه نتوانست خود را به پشت میزنشینی
و صدور دستور از راه دور قانع کند. (محسن شمشیری)
تقویت باورها
جواد برای مسجد در پالایشگاه آبادان فعالیت زیادی کرد. جوِ
پالایشگاه در آن زمان(روزهای پیروزی انقلاب اسلامی) چندان اسلامی
نبود، او اصرار میکرد که برای شروع و سوق دادن افراد به سوی اسلام
و جانبداری از انقلاب اسلامی، چادری به عنوان مسجد موقت در
پالایشگاه برپا شود و مسجد را سنگر مبارزه با مخالفان انقلاب
اسلامی میدانست. (محسن شمشیری)
بسیج ملی
جواد برای به دست گرفتن اهرمهای مدیریتی، ادارهای به نام بسیج
ملی تشکیل داد و با هدف آمادهسازی نیروهای پالایشگاه در جهت
آموزشهای نظامی و سازندگی شهر آبادان وارد میدان شد و با این روش
توانست اداره روابط عمومی پالایشگاه نفت را به دست گیرد. جواد در
یک اتاق معمولی در یکی از خانههای کارمندی، مستقر شد و با این عمل
در قلب کارگران جای گرفت.
انضباط کاری
در زندگی خیلی احساس مسئولیت میکرد به زندگی مشترک اهمیت میداد و
همچنین مرد کار بود، با جان و دل برای مملکت کار میکرد و از کم
کاری بدش میآمد. خیلی فرد منظمی بود همیشه سر وقت در محل کارش
حاضر میشد و خیلی مقید بود که راس ساعت در محل کار خود باشد و
همیشه هم دیرتر از همه کارکنان به منزل برمیگشت. با این که
خانوادهاش را خیلی دوست میداشت، اما تعهد به کار داشت و بسیار به
آن اهمیت میداد. (سرکار خانم فاطمه تندگویان - خواهر شهید)
وزیر خوش اخلاق
دوستان و همکاران شهید تندگویان میگویند زمانی که ایشان وزیر
شدند، اخلاق و رفتارشان کوچکترین تغییری نکرد و همان آدم درس
خواندهای بود که زندگی ساده و رفتار متواضعانهای داشتند و همان
مسیر را ادامه دادند. ایشان در اتاقشان به روی همه باز بود. تازه
در باره ما بیشتر سخت گیری میکردند که مواظب بیتالمال باشیم و
خدای نکرده از بیت المال برای مخارج خانواده استفاده نشود. از
ماشین اداره برای مسائل شخصی استفاده نمیکردند و درباره همان
اتومبیل مدل بالایی که در اختیارشان قرار گرفته بود، میگفتند:
برای من سخت است که در این ماشین بنشینم، همین پیکان برایم بهتر
است.
همسرم، در محل کار به خاطر موقعیت جنگی، ستادی تشکیل داده بودند که
شبها در آن جا میماندند و اکثرا تقاصا میکردند که به جای دیگران
هم سرکار حضور داشته باشند. همه کارکنان را به مرخصی میفرستادند،
اما خودشان دیرتر از همه مرخصی آمدند. (سرکار خانم بتول برهان
اشکوری - همسر شهید)
وزیر کیه؟ من همان جوادم
وقتی پسرم وزیر شده بود، با تعدادی از دوستانش که هنوز هم با ما
رفت و آمد دارند، به منزل آمدند و جواد پنهانی به من گفت که مادر،
از بس که در این چند روز نان و پنیر خوردهایم، من از این بچهها
خجالت میکشم، بیا به بازارچه برویم تا یک هندوانه برای آنها
بخریم.
من هم زنبیلم را برداشتم و با هم به بازارچه رفتیم، به محض این که
دوستان و کسبه و اهل محل او را دیدند، خوشحال و ذوقزده به دورش
حلقه زدند که آقای وزیر، دلمان برایتان تنگ شده و مرتب او را
میبوسیدند و آقای وزیر، آقای وزیر میگفتند که جواد گفت: وزیر
کیه؟ من همان جوادم چند تا هنداونه کشید و خواستند که کمکش کنند،
ولی جواد به هیچ وجه قبول نکرد و هندوانهها را داخل زنبیل گذاشت و
به منزل برگشتیم.
روز عید غدیر بود همان سال من مهمانهای زیادی داشتم. ساعت سه
بعدازظهر به منزل آمد، در حالی که ناهار نخورده بودم. یادم است که
ناهار، خورش کرفس داشتیم، برای او آوردم و خورد. وقتی که برای
مهمانان میوه آوردم، پرتغال و نارنگی و سیب، نگاهی به میوه ها کرد
و گفت که مادر، مگر فصل این میوهها رسیده است؟
گفتم بله مادر. گفت آنقدر سرم شلوغ است که نمیرسم برای بچههایم
میوه بخرم. الان که از بچهها میپرسند آیا خاطرهای از بابا دارید
یا نه، میگویند که هر وقت بابا به منزل میآمد ما خواب بودیم و
هیچ خاطرهای نداریم. هر وقت هم که میآمد بچهها بیدار بودند، یکی
را روی زانوی راست و یکی را روی زانوی چپ و دیگری را هم روبه روی
خود مینشاند و با لذت غذا میخورد. (سرکار خانم اشرف السادات
مینونشان - مادر شهید)
تجمل
در مجموعه اموال برادرم تنها چیزی را که به عنوان تجمل میتوان
انگشت بر آن نهاد، یک فرش دوازده متری است، که قبل از ازدواجش به
اقساط خریده بود و یک نیمکت ساده که خودش ساخته و نام مبل به آن
داده بود و همیشه با خنده به میهمانانش اصرار میکرد: بفرمایید روی
مبل. (فاطمه تندگویان - خواهر شهید)
عشق به امام(ره)
نسبت به امام خمینی(ره) عشق میورزید و از سالها قبل مقلد ایشان
بود. جواد نسبت به سرسری گرفتن مسائل اعتقادی بسیار حساس بود. حتی
از این که برخی از دوستان، عبادات را، اعم از فرایض و مستحبات،
بدون توجه انجام میدهند، برآشفته میشد. به یاد دارم، هنگامی که
مشاهده کرد یکی از دوستان ما پس از نماز، تسبیحات حضرت زهرا
علیهالسلام را شتاب زده ادا میکند، گفت: چرا این قدر عجولانه؟ به
جای سبحان الله میگوی: سوبالا، سوبالا.... اگر قرار باشد این طور
ادا کنی، بهتر است ذکر نگویی! (مهدی تندگویان - فرزند شهید)
وزیر خودمانی
هر از چند گاهی من نصف شبها بیدار میشدم تا بروم آب بخورم،
میدیدیم که پدرم تازه ساعت یک و دو نصف شب آمده و دارد شام
میخورد، در اهواز هم همین طور بود و واقعا هیچ وقت خانه نبود.
آنجا، وقتی سیل آمد، خودش دست من را گرفت، رفت و نشست پشت میکروفون
رادیو آبادان و اطلاعیه خواند: ملافه میخواهیم،گونی
میخواهیم،...... هر گاه کوچکترین فرصتی پیدا میکرد، ما در سفر
بودیم، ماسوله و این ور، آن ور؛ ولی واقعا وقت نداشت. پدرم همواره
در سختترین شرایط روحیه خودش را حفظ میکرد و دست از تلاش
برنمیداشت. مثلا در زندان قصر، عربی و انگلیسی تدریس میکرد هم به
زندانیها، هم به زندانبانها در عین جدیت فوقالعاده شوخ طبع بود،
در موقع وزارتش هم شوخیهایش را میکرد و همکارانش که دوستانش هم
بودند هیچ وقت به او نمیگفتند آقای وزیر، بلکه میگفتند جواد.
(مهدی تندگویان - فرزند شهید)
ادامه خاطرات شهید تندگویان در فواصل زمانی مشخص در سایت باشگاه
خبرنگاران منتشر میشود.